دوباره شب
و مینویسم به یاد تو
تویی که دور گشته ای ز من
دوباره چهار صبح
خواب نمی رود به چشم خسته م
قلم به دست
نشسته ام کنج خاطره
طنین آن صدای عاشقانه ات
نوازشی به گوش من
می کند، عبور میکنم
فرو می روم به عمق یک خیال
خیال دیدن دوباره ی دویدنت
خیال باران
فرار میکنم
دور میشوم ازین جهان پر سراب
پناه میبرم به قرص خواب
یا که جرعه ای شراب
فرار میکنم به آسمان آبی قلم
مینویسم از دلم
ولی نمانده طاقتم، نمیکشم
باز افتادم از نفس
می نویسد این قلم خودش
نشسته ام کنار پنجره
نگاه عاشقانه ای ز لاله ها
بوسه ای ز ماه
نوازش نسیم مهربان شب
دگر نمانده طاقتم
تو نیستی
و من به خواب می روم
ح.ص ۱۰ اردیبهشت ۹۹