۴ مطلب در مرداد ۱۳۹۹ ثبت شده است

وقت نشناس

شما بگید بدتر از آدم وقت نشناس چیه؟ 

حالا این وقت نشناسی رو من به دو لحاظ مد نظرمه و هر دوتاشم مزخرفه خیلی هم مزخرفه.

یکی ادمی که بدقولی میکنه و آن تایم نیس. قراره ۴ بیاد ۴ و نیم میاد. قراره ۴ بیاد ۴ و ربع میاد. اصلا از نظر من ۵ دقیقه هم نباید دیر بیای. هیچ بهونه ای هم قبول نیس. 

یکی هم آدمی که بدموقع مزاحم میشه. چه ادمی که بد موقع میاد خونه ت چه ادمی که بد موقع بهت زنگ میزنه و ... . 

خلاصه که واقعا حال ادمو بد میکنن. 

۳ دیدگاه موافقین ۱ مخالفین ۰
سبز کم رنگ

سه هفته بعد

توی سه هفته گذشته سعی کردم یکم ذهنم رو آزاد کنم از همه چی...

خیلی خوب بود.

آدم نیاز داره به یه همچین چیزی...

با یکی از دوستام یه گردش کوتاه رفتیم و کلی حال و هوامون عوض شد.

و خب دیروزم که تولدم بود و این داستانا.

میشه به هر چیزی از دو جنبه نگاه کرد یه جنبه منفی یه جنبه مثبت. 

یه جنبه با امیدواری یه جنبه با ناامیدی

شایدم بشه واقع بینانه بررسیش کرد 

موضوع اینه که باید رو به جلو قدم برداری...

سموم روحی و جسمی بدنتو از بین ببری...

خودتو از بند زنجیرای جسمی و روحی آزاد کنی...

و خب در کل : یک قدم رو به جلو برداری...

ما تو زندگیمون اهداف مختلفی داریم پول ماشین خونه عشق سلامتی و ...

ولی هدف من توی یک کلمه خلاصه میشه و اون کلمه : "رهایی"

این چیزیه که من میخوام.

زمانی به این هدفم میرسم که از ته دلم احساس رهایی بکنم...

حس رهایی مثل حس یه رودخونه اس 

یه آب خنک و صدای حرکت آب

یه هوای تازه 

یه جای روشن

بدون هیچ مزاحمتی 

حس رهایی همچین حسیه...

منظورم این نیس که یه همچین جایی پیدا کنی و بری اونجا. نه منظورم اصلا این نیس...

میدونی خیلی سخته توضیح دادن این حس. 

فک میکنم هر آدمی فقط وقتی میتونه این حس رو درک کنه که بهش برسه و بعد از اون هم بعیده بتونه برای بقیه اینو توضیح بده...

توی سالی که گذشت من پیشرفت های خوبی کردم بیشتر از لحاظ شخصیتی و رفتاری البته و البته جنبه های اجتماعی و اقتصادی هم کم و بیش بود...

اما سالی که در پیشه خیلی خیلی شگفت انگیز خواهد بود و هر روزی که میگذره من یه سعی میکنم یه قدم رو جلو بردارم.

تنها چیزی که این وسط نباید فراموش کنم اینه که مقصدی وجود نداره و هر چی که هست مسیره اگه قراره خوش بگذره باید سعی کنم امروز خوش بگذره چون شاید اصلا فردایی در کار نباشه...

۱ دیدگاه موافقین ۱ مخالفین ۰
سبز کم رنگ

دلم تنگ شده

تولدمه سلامتی پدرم
که برد منو نوک قله هل داد که بپرم
قول داد که پسرم
شک نکن یه ذرم
یه روزی میاد میگی من از همه اینا بهترم
ولی غرورم سر جاش فرودو می پرم
بازی رو می بازم قبل اینکه ببرم
تو باید بشکافی روح و جونتو
فدا کنی پوست و گوشت و استخونتو

آهنگ دلم تنگ شده ... 

...

خب یه سال دیگه هم گذشت...

بعدش چی؟ 

موافقین ۱ مخالفین ۰
سبز کم رنگ

باید رفت

چرا به زور میخوایم کشش بدیم؟

چرا نمیتونیم یه سری چیزا رو قبول کنیم و باهاش کنار بیایم؟

گاهی باید این تصمیمای سختو بگیریم...

و بگذریم ازش...

میتونه یه دفترچه خاطرات باشه! میتونه یه سری عکس قدیمی باشه! میتونه یه یادگاری باشه! و صد البته میتونه یه آدم باشه!

وقتی لازمه که این تصمیم رو بگیرم و بگذریم ازش باید انجامش بدیم.

الکی کشش دادن فقط شخصیتمونو خورد میکنه و همینطور اعصابمونو...

مهم نیس چند سال گذشته و چند ساله میشناسیش...

وقتی وقتش رسیده باشه که دیگه تمومش کنی باید تمومش کنی.

تحقیر شدن بسه

اعصاب خوردی بخاطر این آدما بسه

چی بگم دیگه!!! باید رفت و گذر کرد. 

Gotta Move On!

۴ دیدگاه موافقین ۴ مخالفین ۰
سبز کم رنگ