راستش قبلا خیلی ترس از شکست داشتم اما این موضوع تغییر کرد در طول زمان و الان واقعا ترسی از شکست ندارم. اما یه ترس دیگه ای که دارم اینه که اون کاری که قراره انجام بدم رو نتونم درست انجام بدم. منظورم عالی نیست. یعنی پرفکشنیست نیستم که وسواس داشته باشم روی اینکه اون کار رو به بهترین حالت ممکن یا حالت پرفکت انجام بدم (حتی اگر حالت پرفکتی وجود داشته باشه که معمولا وجود نداره)

این ترسم رو میتونم اینطوری معنا کنم که بیشتر از اینکه ترس از عدم توانایی در انجام درست اون کار باشه، ترس از عدم کنترل روی اون شرایط و موقعیت هست. 

یعنی اینکه وقتی قصد دارم کاری رو انجام بدم دوس دارم روی همه ی جنبه هاش کنترل داشته باشم. همه ی راه های ورود و خروجش رو بلد باشم و برای تمام موقعیت های مختلفش آمادگی داشته باشم. 

ولی خب زندگی اینطور نیست. 

نمیتونیم همیشه همه ی جنبه های یک موضوع رو تحت کنترل داشته باشیم. 

به طور کلی ترس بی موردی هست که باید همونطور که ترس های دیگه م رو از بین بردم این رو هم از بین ببرم.