تو برام خیلی عجیبی 

نمیدونم باید ازش بترسم یا دوسش داشته باشم 

نمیدونم بخاطر لحظه های خوبش خوشحال باشم یا بخاطر شبایی که اشک ریختم ناراحت 

به گفتگوهامون فکر میکنم و میبینم چقد میتونی خوب و صمیمی و گرم و دوس داشتنی باشی 

به گفتگوهامون فکر میکنم و میبینم چقد میتونی سرد و بی توجه باشی 

حالا من 

این وسط گیر افتادم 

 

بین تویی که خودش بهم نزدیک شد

خودش نشون دادم چقد براش مهمم 

خودش گفت دوسم داره 

و شد اون آدمی که هیچ وقت فکر نمیکردم وجود داشته باشه

شد کسی که باهاش 99% تله‌پاتی داشتم

 

و تویی که یهو سرگرم کار و زندگیت میشی و منو یادت میره 

بی توجه و سرد میشی 

بیخیال میشی و ساکت 

 

اما من میدونم تو چقد مستقلی و خودت میتونی از پس مشکلاتت بر میای و میخوای پیش من غر نزنی 

ولی تو هم اینو بدون که مجبور نیستی این مسیرو تنهایی بری و فشارشو تنهایی تحمل کنی 

 

این تویی یه حجم خستگی با یه لبخند واقـــــعی ...

این منـم یه حجم دلتنگـــی با یه لبخند ساختگی ...

 

...

 

شاید یه روز خوندی اینو...