من هیچوقت از خواسته هام دست نکشیدم
الانم میدونم مشکلم چیه
همه ی اینا هست
افسرده م (اصلا افسردگی هر چی که هست، نمیدونم)
بی حوصله م
تنهام
زود رنجم
عصبی ام
حساسم
و هزار تا دیگه ازین چیزا ...
احساس عقب موندن
احساس تنها موندن
احساس جدا افتادن
بدون هیچ ارتباط عمیقی
دوستی خاصی
هیچی
دنبال مقصر هم نیستم
هر چی ام گفته بشه یکی موافقه یکی مخالف
یه بخشیش بهم تحمیل شده
یه بخشیش در طول سال ها بخاطر محیط و شرایط توی وجودم شکل گرفته
الانم دست خودمه تغییرش
میدونم دست خودمه
حسش میکنم
میدونم که میتونم
اما
موضوع اینه که
خسته م...
خب واسه خستگی باید استراحت کرد و بعدش پا شد و ادامه داد
ناامیدی هست
ترس هست
ولی خب نمیدونم چه کار دیگه ای میتونم بکنم
فعلا مسیر همینه که پیش رومه
میدونی خب راستش راه هستا ولی راهی نیس که من بخوام برم. هر چند تا آخر 1400 به خودم فرصت دادم و اگه نشد سعی میکنم یه جور دیگه زندگی کنم. همین.
یه چند روزی خیلی حالم بد بود. خیلی. اما الان فقط خسته م.
چند روز دیگ هم استراحت میکنم و احتمالا بهتر میشم.
مثل مسکن. خوب نمیشی. فقط دردتو موقت کم میکنه که بتونی ادامه بدی...
...
پایان.