یه موضوعی که چند هفته ای بود توی فکرم افتاده بود و دنبالش بودم ببنیم میشه یا نه، دیروز مشخص شد که در حال حاضر شدنی نیست و کنسل شد...
از یه طرف خبر بدی بود
از طرفی هم یه فشاری رو از روی دوشم برداشت
فرصتی هست که وقت بزارم روی خودم
در کنار بهتر شدن در چیزایی که روی اونا کار میکنم، باید سعی کنم زندگی کنم...
کاری که تمام این سالها نتونستم بکنم
دیروز صحبت از این بود که چطور تصمیمات ما روی بقیه تاثیر میگذاره و برعکس!؟
اگر همه تصمیمات بدی که پدر و مادرم گرفته بودن رو بگذاریم کنار، دوتا تصمیمی که گرفتن کاملا زندگی من رو در مسیر بدی قرار داد و آنان هرگز نخواهند فهمید...
یکی از این دو تصمیم مربوط به حدود ۱۶ سال پیش و دیگری حدود ۷ سال پیشه
کمی بیشتر...
میتونست شخصیتم و مسیر زندگیم بسیار متفاوت باشه...
اما نمیشه برگشت
فقط میشه «...»
شما کاملش کنید جمله بالا رو...