شیش و پنجاه و هفت دقیقه صبح
قبل از به صدا در اومدن آلارم، قطعش میکنم
یه شب دیگه هم پشت سر گذاشته شد
شب که میشه، خودتی و خودت
وقتی دراز میکشی که یکم آروم بشی و رها بشی... از همه چی...
اما...
اما غرق میشی...
غرق احساساتی که حتی خودتم باور داری نداری...
غم کل دنیا میشینه روی دلت...
شناور میشی توی دنیای کوچیک خودت
و در نهایت
با موسیقی
خوابت می بره
و دوباره صبح...